شاپرک خانم

بازم من موندم و تنهایی خودم . بازم اشتباه کردم .و کاش می توانستم بی خیال بشم . مشکلم با خودم اینکه نمی توانم آرام بشینم . همه اش می خواهم یک جوابی بگیرم . اما خوب کسی هم نیست به من جواب بده .می خواهم صبور باشم . آدم ها چه جوری بعضی وقتا انقدر بی خیال می شن و اصلا به روی خودشون نمی یارن. کاشکی منم میتوانستم . شاید باید یک دو هفته ای گوشی موبایلم را خاموش کنم و با هیچ کس حرف نزنم . و خودم هم وسوسه نشم که برای کسی پیغام بدم .اما دلم خیلی برای خودم گرفته . من حقم اینا نیست . اما چرا درگیرش میشم هم نمی دانم . ولی یک چیزی همه اش از ته مغزم بهم می گه که تقصیر خودته . تو خیلی خالصی و خیلی صادق . این مورد پسند مردم نیست و نمی توانن باور کنن که تو واقعا همونی هستی که می گی . کاشکی کسی بود که منو راهنمایی کنه . کاشکی می توانستم از عشقم با کسی حرف بزنم .کاشکی عاشق نشده بودم . نوشته شده توسط Shapark در دوم اردیبهشت ۱۴۰۲ | شاپرک خانم...

با خودم فکر میکنم آخه دختر جان بی کار بودی ؟ داشتی برای خودت راحت و آسوده زندگی می کردی برای چی خودت رو توی دام عشق انداختی که بعد هی چشمت به صفحه گوشی تلفنت باشه و یا گوشت منتظر شنیدن زنگ تلفن .اخه مگه مریضی . من می خواستم امسال را با تغییرات زیادی شروع کنم اما فکر کنم یکم تند رفتم . باید دنده عقب بگیرم . و با سرعت کمتری برم به سمت جلو . باید یک چیزای را عوض کنم . در واقع می دانی باید خودم را عوض کنم . بدی من اینکه وقتی به کسی دل می بندم واقعا دل می بندم . مثل خیلی از ادمها نیستم که وقتی دل بسته کسی شدم سطحی باشه و از روی تفریح . و خیلی زود به فراموشی بسپارم . خیلی گیجم این روزها . از یک طرف می خواهم بی خیال بشم . از یک طرف دلم عشق می خواهد . نوشته شده توسط Shapark در بیست و ششم فروردین ۱۴۰۲ | شاپرک خانم...